که خود به دست خود آتش بر دل خون شده نگران زدهام
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان طاقتم ده،طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان طاقتم ده،طاقتم ده
ساغرم شکست ای ساقی
رفته ام ز دست ای ساقی
در میان توفان بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نــام من رقم زده شد
یکباره مهر غم زده شد
بر سرنوشت آدم
تو تشنه کامم کشتی
در سراب ناکامیها
ای بلای نافرجامیها
نبرده لب بر جامی
میکشم به دوش از حسرت
بار هستی و بد نامیها
ساغرم شکست ای ساقی
رفته ام ز دست ای ساقی
حکایت از که کنم
شکایت از چه کنم
که خود به دست خود آتش
بر دل خون شده نگران زده ام
بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد
یکباره مهر غم زده شد
بر سرنوشت آدم
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 27 مرداد 1395 ساعت 14:15 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 121